گروه شیطون بلاها؟؟؟

قالب وبلاگ


گروه شیطون بلاها؟؟؟
آخرين مطالب

پرنده بر شانه های انسان نشست .انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت : اما من درخت نیستم . تو نمی توانی روی شانه من آشیانه بسازی . پرنده گفت : من فرق درخت ها و آدمها را خوب می دانم اما گاهی پرنده ها و آدمها را اشتباه می گیرم . انسان خندید و به نظرش این خنده دارترین اشتباه ممکن بود.پرنده گفت : راستی چرا پر زدن را کنار گذاشتی ؟ انسان منظور پرنده را نفهمید اما باز هم خندید . پرنده گفت : نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است . انسان دیگر نخندید . انگار ته ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد . چیزی که نمی دانست چیست . شاید یک آبی دور – یک اوج دوست داشتنی .
پرنده گفت : غیر از تو پرنده های دیگری را نیز می شناسم که پر زدن از یادشان رفته است . درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است اما اگر تمرین نکند فراموش می شود .
پرنده این را گفت و پر زد . انسان رد پرنده را دنبال کرد تا اینکه چشمش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد .
آنوقت خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت :
” یادت می آید ؟ تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم ؟ زمین و آسمان هر دو برای تو بود . اما تو آسمان را ندیدی . راستی عزیزم بالهایت را کجا جا گذاشتی ؟ ”
انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد . آنوقت رو به خداکرد و گریست.


 



[ 1 / 4برچسب:, ] [ 21:55 ] [ معین .نرگس. الینا ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

این وبلاگ فقط برای خندوندنه شماست پس بخند .نظر یادت نره
امکانات سایت

آی پی رایانه شما :

ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 66
بازدید ماه : 2052
بازدید کل : 414642
تعداد مطالب : 430
تعداد نظرات : 350
تعداد آنلاین : 1

تماس با ما

Get your own Chat Box! Go Large!

::: منبع كد آهنگ :::